ما یک همسایه داریم که سدهی اول زندگی را رد کرده و افتاده توی سراشیبی سدهی دوم. یک خانه دو نبش آفتابگیر بزرگ دارد با یک ماشین اسپورت سیاه که قیمتش با قیمت خانه من برابر است. پشت ماشینش یک برچسب زده و نوشته که “اِ گود دِی ویل کام”. دقیقا همان جملهای که من معادل فارسیاش را قاب کردهام و زدهام به دیوار اتاق کارم “یک روز خوب میآید“.
□من تازه امروز صبح برچسب پشت ماشین مرد همسایه را دیدم. بابت همین، وقتی رسیدم سر کار تابلوی خودم را پائین آوردم، نوشته را کشیدم بیرون و پارهاش کردم و انداختم توی سطل و به جای آن عکس یک زرافه دراز را گذاشتم که مشغول خوردن برگهای بلندترین درخت آفریقا است. حالا هم نشستهام روی صندلی و به عکس زرافه نگاه میکنم. گمان کنم امروز بزرگترین درس زندگیام را گرفتهام.
دیدن برچسب مشترک من و آقای همسایه، فقط یک نتیجهی منطقی به من میدهد. اینکه یک روز خوب هیچوقت قرار نیست بیاید. بلکه خوبترین روز ممکن همین امروز است.
اصلا تعریف روز خوب چیست؟ مثلا یک روز بیدار میشویم و میبینیم دیگر رهبران جهان به هم دندان نشان نمیدهند؟ یا همهی بیماریها ریشهکن شدهاند. یا … یا یکی از بالا داد میزند که “کات، بچهها خسته نباشید”؟ نه. هیچ کدام.
در واقع درستش این است روز خوب همین است که دارم. چه دوستش داشته باشم و چه از آن بدم بیاید. گمان کنم امروز جهانبینی من کنفیکون شده است. وقتی همسایهی من بعد از صد سال هنوز منتظر است روز خوب از راه برسد، به این نتیجه میرسم اول باید تعریفمان را از روز خوب کاملا شفاف مشخص کنیم، چون انسان در زندگی به هر نقطه ای که برسد باز احساس کمبودهایی میکند و ای کاش هایش تمامی ندارد پس اگر تعریف مشخصی از روز خوب نداشته باشد هیچ گاه به آن نخواهیم رسید.
روز خوب همین امروز است، اگر درست فکر کنیم و یادمان باشد نقطه ای که امروز در آن ایستاده ایم بیش از 80% شبیه آرزوی چندسال پیش ماست.
روز خوب همین امروز است.
آخرین دیدگاهها